جان مادرتان این برقمان را قطع نکنید
آخه بی وجدان ها ، مگه شما گرما حالیتون نیست؟ مگه شما ضرر کاسب ها حالیتون نیست؟ مگه نمی دونید برق نباشه یک کارگاه کوچیک خیاطی که با هزار مکافات راه افتاده ، از نون خوردن می افته؟
آخه لامصب ها ، شما می دونید ترافیک چیه؟ ترافیکی که به سبب نبودن برق و در نتیجه کار نکردن چراغ سر چهارراه ها راه می افته؟
اصلن شما می دونید اعتیاد چیه؟ اعتیاد به تلویزیون و بالاترین چیه؟ د ِ لامصب ، صدای منو می شنوید؟
آخه با چه زبونی بگم من راضی نیستم اون همه انرژی مفت و مجانی بدین به عراق و لبنان بعد کاسه گدایی دست بگیرین که ما نداریم و انرژی داره تموم میشه.
آخه بی همه چیزها ، من که می دونم انرژی داریم خوبش هم داریم ، واسه هفت نسل دیگه هم داریم ، ولی می دونم کرمتون چیه ، می خواین اینقدر این برق رو قطع کنید که ما باورمون بشه که انرژی نداریم و فردا بریزیم تو خیابون ها که "انرژی هسته ایی حق مسلم ماست" ، ولی کور خوندین ، من انرژی هسته ایی نمی خوام. چون می دونم که بر فرض محال هم که این انرژی رو در راه صلح آمیز بخواین خرج کنید ، باز دو دستی میدین به برادران مظلوم فلسطینی و عراقی مون ...
اوی ، با تو هم آ ، به اون خدای بالانشین ، اگه یکبار دیگه برقمون رو قطع کنید ، به ننه سلیمه میگم نفرینتون کنه ، بزنه به کمرتون آ !!!
ابی آریا السلطنه
من آن ایرانم را می خواهم
من آن ایرانم را می خواهم ؛ ایرانی تهی از فقر ، تهی از رنج.
ایرانی که در آن کلمه ی درد بیگانه باشد . درد ، نه آن درد جسمانی ، آن درد روحی ، درد ِ نداشتن ها ، درد بودن ها ، درد ِ ندیدن ها ، درد ِ ...
من آن ایرانم را می خواهم ؛ ایران تهی از شکنجه ، تهی از فشار .
ایرانی که در آن ، گفتن ها ، مستوجب مرگ نگردد . ایرانی که هر چیز در ان را بتوان نقد کرد . ایران گفتن ها ، بدون ترس از بریدن زبان ها . ایران تریبون آزاد ها.
من آن ایرانم را می خواهم ؛ ایران تهی از دیکتاتور ها ، تهی از آقابالاسرها .
ایرانی که در آن کسی به واسطه ی بالانشینی ، خود را برتر از دیگری نبیند . ایران ِ همه زبان ها ، همه برابری ها.
من آن ایرانم را می خواهم ؛ ایران تهی از دین سالاری . ایران ِ آزادی ادیان.
ایرانی که در آن ، کیشی به سبب اقلیت بودن ، مستوجب سرکوب شدن نباشد . ایرانی بدون دین را داد کردن ها . ایران آزادی گزینش ها.
من آن ایرانم را می خواهم ؛ ایران تهی از دروغ ها ، تهی از دورویی ها.
ایرانی که در آن نادرستی بیگانه باشد . ایرانی که در آن منافع شخصی برتر از راستی نباشد . ایرانی که در آن ترس از راستگویی نباشد. ایران راستی ها .
من آن ایرانم را می خواهم ؛ ایران تهی از جرم ها ، تهی از فساد ها.
ایرانی که در آن کسی برای رسیدن به داشتن ، دست به هر نادرستی نزند. ایرانی که در آن کسی حتی فکر انجام جرمی برای رسیدن به خواسته هایش نباشد . ایرانی که در آن برای خواسته ها ، برای امیال انسانی ارزش قائل باشند و آن ها را به بیراهه نکشند.
من آن ایرانم را می خواهم ؛ ایران تهی از سردرگمی ها ، تهی از بیکاری ها.
ایرانی که در آن جوانی از جوان بودن پشیمان نشود . در آن جوانی را بسان ِ بهار زندگانی باور کنند . ایرانی که در آن جوان را با گناه جوان بودن نیآزارند . ایرانی که در آن جوان به سبب جوانی ، حرف زدنش را فراموش نکند. ایران ِ جوان بودن .
من آن ایرانم را می خواهم ؛ ایران تهی از ضحاک ها ، تهی از چنگیز ها .
ایران ِ مملو از کوروش ها ، مملو از کاوه ها ، مملو از آرش ها ، ...
من آن ایرانم را می خواهم ؛ ....
آه ، چقدر آن ایران ِ من زیباست . و چقدر این آن از من دور است .